خاطراتی کوتاه – سرباز شهید سید رضا علوی میلانی

0 0
Read Time:۲۱ Second

گفتم سنندج نرو خطرناک است ام می دانستم شجاع است و از پس اش بر می اید رفت در سنندج به کمین کوموله ها افتاده بود فهمیده بودند گروهبان است گروهبان شدنش رابه من نگفته بود بعدها فهمیدم خواسته بودند اطلاعاتش را لو نره مقاوت کرده بود و کوموله ها ۲۵ گلوله به بدنش زده بودند وقتی دفنش می کردیم خون از پاهایش جاری بود

خاطراتی کوتاه از شهدای منطقه مارالان تبریز

Happy
Happy
۰ %
Sad
Sad
۰ %
Excited
Excited
۰ %
Sleepy
Sleepy
۰ %
Angry
Angry
۰ %
Surprise
Surprise
۰ %